دیروز تو خونه بیکار بودم داشتم با گوشی ور میرفتم ی دفه دیدم ک پسر عموم زنگ زد گفت الان میام کارت دارم اصن نزاشت من جواب سلامش رو بدم گوشی رو قطع کرد اومد بهم التماس میکرد ک ابرو هاشو براش بردارم خب ابوری اولیش براش خیلی خوشمل برداشتم ابروی دومیش ک داشتم برمیداشتم احساس کردم دارم برای ی دختره ابرو برمیدارم من اومدم ابرو هاشو مدل کوتاه زنونه برداشتم حالا ی ابرویی بلند و کلفت ی ابرویی باریکو زنونه بهش گفتم تو اینه نگاه کن اینه رو ک برداشت گفت یا ابلفض میزد تو سر خودش اینم مو شکوند پای خودش برید بعد گفت من جواب بابامو چی بدم من تازه به خودم اومده بودم ک چی کار کردم خجالت کشیدم هی میگفت من چطوری برم پیش دوستام من جواب بابامو چی بدم بهش پیشنهاد دادم بیا تا برات مداد بکشم تو ابروت هی میگفت نمی خوام اومدم گرفتمش تو ابروش مداد کشیدم گفت ی لحظه برم بیرونو بیام وقتی برگشت هیچ اثری از مداد تو ابروش نیس بهش گفتم چیکار کردی گفت سورتمو حواسم نبود شستم بهش گفتم همینطوری رفتی پیش عمو گفت اخخخخخخ حواسم نبود چند تا تهدیدم کرد مداد تو ابروش کشیدم رفت تا امروزم نیومده خونمون وگرنه بابای من میکشتش

پسر هارو باید زنده به گور کرد والاااااااااااااااا